به نام پروردگار عشق

عشق از زبان یک دوست که عشق را تازه آموخته

به نام پروردگار عشق

عشق از زبان یک دوست که عشق را تازه آموخته

من و تو

هر چقدر که به من نزدیک باشی، باز هم نمی توانی غربت لحظه هایم را بفهمی. هر چقدر که به چشمانم نزدیک باشی، باز هم نمی توانی اشک هایم را ببینی.  هر چقدر هم که دستانت را به روی قلبم بگذاری، باز نمی توانی نبض تند این دل بی تاب را لمس کنی. هر چقدر هم که به پای حرف های این دل نیمه سوخته بنشینی، باز نمی توانی درد دلم را درک کنی. چرا که تو اصلا نمی خواهی که بفهمی، ببینی، لمس کنی و یا حتی درک کنی! و من از تو هیچ نمی خوام. به جز حضور سردت در کنار صورت خیس و اشک آلودم. کاش می دانستی چقدر اشک ریختن برای یک مرد سخت است. کاش می دانستی شانه هایی مردی که برای کشیدن بار زندگی است، وقتی می لرزند، از غم و غصه، چقدر درد آور است. کاش می دانستی بدون تو زندگی چقدر بدون روح و درد آلود است. کاش می دانستی که من چقدر تو را دوست دارم. کاش کاش کاش...  و کاش هایی که هیچ گاه به واقعیت تبدیل نشدند و ما فقط آنها را نوشتیم. فقط آنها را خواندیم و رفتیم. رفتیم که به نا کجا ها برسیم و کاش های جدید بگوییم، بشنویم و یا بخوانیم. قلبم بی تب است، بی تاب لحظه هایی که بر ما گذشت. ما نه... من و تو زیبا تر است. لحظه هایی که بر من و تو گذشت. من و تو در کنار هم نماندیم، اما شاید واژه های من و تو اجازه کنار هم بودن را بیابند. اما هنوز یکی در میان همین واژه ها پنهان است که ما را در اینجا هم از هم جدا می کند. "و" ! اسمت را باران نهادم تا همیشه در زندگیم جریان داشته باشی. به تو گفتم باران تا هر وقت شنیدم "باران می آید!" سر خوش شوم. امروز باران آمد اما باران من رفت. رفت تا برای زندگی کس دیگری ببارد...!

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1387/09/12 ساعت 05:57 ب.ظ

سلام
متنی که نوشتی خیلی زیبا بود

مینا 1387/09/12 ساعت 05:59 ب.ظ

سلام متنی که نوشتی خیلی زیبا بود
هرچند که جای نقد دارد ولی وقتی به نام عشق است
نقد کردن جایز نیست
محمد عزیز من به استعدادت آفرین می گویم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد